۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه

جهان بعد از جنگ با ترور

مترجم : فرهاد سليمانيان
1 - جنگ عراق نه تنها خاورميانه، بلكه جامعه غرب را نيز تحت تاثير قرار داده است.
تنها استدلال مناسب براى جنگ با عراق آن است كه اكثريت مردم عراق قربانى ديكتاتورى صدام حسين بوده و از نبودن صدام ابراز خرسندى مى كنند. وجود او براى كشور عراق چنان فاجعه اى محسوب مى شد كه اشغال اين كشور از سوى آمريكا براى مردم عراق نويدبخش چشم اندازهايى به مراتب بهتر بود. در اين مورد نمى توان از به ارمغان آوردن دموكراسى غربى براى عراق سخن گفت؛ بلكه موضوع تنها رهايى از كابوسى به نام صدام بود. از ديد اكثريت مردم عراق، نگرانى ليبرال هاى غربى عميقاً رياكارانه و براى فريب است. آيا اصولاً براى اين عده مهم است كه ملت عراق چه احساسى نسبت به اشغال كشورشان دارند؟ به ياد دارم كه چپگرايان غربى در سال هاى آغازين دهه نود به همين شيوه، با غرور فرياد مى زدند كه: «يوگسلاوى هنوز پابرجاست!» در آن زمان آنها مرا متهم به قصور در حمايت و استفاده از فرصت منحصر به فرد موجود براى حفظ يوگسلاوى تحت لواى ميلوسويچ مى كردند. اما من در پاسخ به آنها گفتم: «هنوز به آن حد نرسيده ام كه طورى زندگى كنم تا به روياى ليبرال هاى غربى جامه تحقق بپوشانم.» ايالات متحده نيز در حال حاضر درست مانند شوروى سابق در زمان خود، سعى دارد تا به نحوى پنهانى باعث ايجاد انقلاب جهانى گردد. جورج بوش اخيراً گفته بود: «آزادى اى كه مورد نظر ماست، نه هديه آمريكا به جهانيان، بلكه عطيه خداوند به بشريت است.» و البته در عمل و همان طور كه قضاى روزگار حكم مى كرد، ايالات متحده نيز در اين ميان نقش فرستاده خداوند را دارد.

۲ - نقش آمريكا در قرن ۲۱
ژاك لاكان در جايى خاطر نشان كرده بود، حتى هنگامى كه تمامى ادعاهاى يك مرد حسود درباره بى وفايى همسرش صحت داشته باشد، حسادت همچنان يك رفتار بيمارگونه باقى خواهد ماند. امروز همين گفته در مورد اين ادعا كه صدام حسين به سلاح هاى كشتارجمعى دست يافته بود، نيز صادق است. حتى اگر اين چنين باشد (كه شواهد نيز بر اين امر دلالت دارد) با توجه به كسانى كه اين ادعا را مطرح مى كنند، خطاهاى زيادى در اين روند مستور است. بر كسى پوشيده نيست كه در اين جنگ چيزى بيش از سلاح هاى كشتار جمعى يا حتى نفت مطرح است. ويليام كريستول و لورنس اف. كاپلان در كتاب اخير خود «سايه جنگ بر فراز عراق» يادآور شده اند كه اشغال عراق حتى هدفى فراتر از آينده آسياى ميانه و مبارزه با تروريسم بين المللى را دنبال مى كند. در اين مورد مسئله، نقشى است كه آمريكا در قرن ۲۱ قصد ايفاى آن را دارد. واشنگتن به دليل مقاومت صدراعظم آلمان در برابر جنگ عراق، او را كه با انتخابات دموكراتيك به رهبرى رسيده و از جانب اكثريت مردم آلمان نيز مورد حمايت قرار مى گيرد، هدف گرفت. براساس همه پرسى ها ۹۴ درصد مردم تركيه مخالف استفاده نيروهاى نظامى آمريكا از خاك اين كشور براى انجام جنگ بوده اند.
با اين حساب احترام به دموكراسى از سوى واشنگتن چه مى شود؟ بايد به ياد داشت كه رژيم عراق بدون هيچ گونه گرايش به بنيادگرايى عوامانه اسلامى، كاملاً سكولار و ملى گرا بود. صدام تنها در ظاهر از احساسات اتحادطلبانه اعراب مسلمان استفاده مى كرد. ارتقاى او در قدرت آشكارا نشان مى دهد كه او عملاً يك سياستمدار قدرت طلب بوده است كه براى دستيابى به اهداف خويش، ائتلاف خود را با طرف هاى سياسى تغيير مى د هد. در جنگ عراق و در اصل در حمله به كويت، صدام باعث اتحاد ساير كشورهاى عربى با آمريكا عليه عراق گرديد. اشغال عراق نيز ممكن است يك جنبش بنيادگرا از سوى مسلمانان اين كشور با اتحاد ساير كشورهاى اسلامى به دنبال داشته باشد.

۳ - تروريست ها بايد شكنجه شوند؟
پنجم ماه مارس تصوير تلويزيونى شيخ خالد محمد، مرد شماره ۳ القاعده را كه چندى پيش دستگير شده بود، مشاهده كرديم: با پوششى شبيه لباس زندانى ها، چهره اى عادى و آثار چند خونمردگى و نخستين شواهد شكنجه. مجرى برنامه شبكه ان. بى. سى، پت بوچانا با لحنى شادمان گفت: «آيا اين مرد كه تمامى اسامى و جزئيات طرح هاى تروريستى آينده عليه آمريكا مى داند، بايد شكنجه شود، تا به جزئيات مذكور دست يابيم؟» جاى شگفتى نيست كه پاسخ ساير مفسران و ناظران سياسى نيز در اين مورد كاملاً مثبت بود. اين روند بسيار شبيه وضعيتى است كه جورج اورول زمانى در رمان خود «۱۹۸۴» آن را با عنوان نشست هاى نفرت توصيف كرده بود كه طى آنها عكس هاى خائنان نمايش داده مى شد تا مورد سرزنش مردم قرار گيرند.البته ماجرا به همين جا ختم نمى شود: يكى از مفسران شبكه آمريكايى فكس گفته بود كه ما اجازه داريم هر گونه كه مى خواهيم با اين فرد دستگير شده در پاكستان رفتار كنيم، به او اجازه خواب ندهيم، انگشت هاى او را بشكنيم و... زيرا او يك تكه زباله به شكل انسان است كه هيچ گونه حقوقى ندارد. اين كه امروزه چنين اظهارات علنى اى امكان پذير گرديده، يك فاجعه واقعى است. از اين رو نبايد بيش از اين در مورد مسائل جانبى جنگ وقت خود را صرف مباحثى از اين دست نمود كه مثلاً صدام تا چه حد نفرت انگيز بوده است، اين جنگ چه هزينه هايى به بار خواهد آورد و اينكه اشغال عراق تا چه حد با موفقيت پيش رفته است. كانون توجه ما هم اكنون بايد بيشتر متوجه آن باشد كه به واقع در فرهنگ ما چه روى خواهد داد و در نتيجه مبارزه با تروريسم چه نوع جامعه اى حاصل خواهد شد.